شما اینجا هستید
شهدا » شهید منوچهر اکبری باصری

شهید منوچهر اکبری باصری فرزند آقابابا

ولادت : ۱۳۴۴

تاریخ شهادت : 9/12/1363

محل شهادت : سومار

عملیات : خط پدافندی

 

فرزند آقا بابا ، متولد ۱۳۴۴ ، متأهل و دارای یک فرزند بود . در تاریخ 14/6/1361 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دهبید ( صفاشهر ) در آمد و آگاهانه و خالصانه خود را وقف پاسداری از دین و مملکت و آرمان امام و شهدا کرد . مدتی ، پاسداری از بیت رهبری (امام خمینی ره ) در جماران وسپس حفاظت از امام جمعه ی فقید صفاشهر ، حاج آقا زرندی را برعهده داشت . در ادامه ، خدمتش را در خطوط و خاکریزهای به خون نشسته در مناطق مختلف جنگی با سمت های معاون واحد ادوات لشکر ۱۹ فجر ، مسئول خمپاره انداز ۸۱ و مسئول دسته و پیک گردان گذراند و در تاریخ  9/12/1363 در خط مقدم جبهه ی سومار بر اثر اصابت ترکش از ناحیه ی سر به فیض عظمای شهادت نائل گردید . شایان ذکر است این شهید بزرگوار یک روز قبل از وقوع  حادثه به همرزمان ، زمان شهادت خود را اعلام کرده بود و همجوار شهیدان گرانقدر شهیدآباد قرار گرفت.

فرازی از وصیت‌نامه شهید:

سلام و درود فراوان بر شما باد و در انتظار امام زمان باشید که خداوند اجرعظیمی به شما انشاء الله خواهد داد . تاریخ میگوید اسلام بدون روحانیت از مسیر اصلی خارج شده وجز وسیله ای برای استثمار مردم به کار نمی برند و این را بدانید که این خواست  دشمنان است . همواره گوش به رهنمودهای امام بزرگوارمان باشیم و همانطور که فرمود پیشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد ، از ولایت فقیه پشتیبانی کنید . سخنی دارم با برادران همرزم سپاهيم ، سلام بر شما سپاهیان که امام در باره شما می گویدملت پشتیبان شماست . چون مسئولیتی بس سنگین و بار گرانی را بدوش می کشید . و آن حفظ و حراست این انقلاب اسلامی است که چشم مستضعفان جهان و چشم زاغه نشینان و چشم همه پا برهنه ها و داغ دیدگان و چشم همه آنهایی که عزیزان و بهترین یاران خود را از دست داده اند به شما و انقلاب اسلامی است . باید از این انقلاب بخوبی حفاظت کنید ، نکند از بردن این بار گران خسته شوید ، امیدوارم که این بار پر برکت را با پیروزی اسلام بر کفر به پایان ببرید .

خاطره‌ای از شهید ، از زبان حاج نادعلی اکبری:

در سال ۱۳۶۳ از جنوب که پادگان معاد بودیم بطرف غرب حرکت کردیم . نزدیک سر پل ذهاب درپادگان ابوذر مستقر شدیم . شبها در پادگان دعای توسل و نوحه خوانی بود . یک شب شهید منوچهر در همین مراسمات از هوش رفته بود و هر کاری کرده بودند به هوش نیامده بود . او را به بهداری پادگان برده و در آنجا سوزن زده بودند و به هوش آمده بود . ما در گروهان سه بودیم و او در گروهان دو ، وقتی گردان به خط شد دیدیم رفقایش می گویند منوچهر دیشب مرده بود دوباره زنده شد . شهید منوچهر حال و هوایی دیگر پیدا کرده بود روحیه عجیبی داشت و دیگر طاقت نداشت ما را به خط مقدم ببرند . ایشان اینقدر بی تابی می کردند که حتی به یکی از برادران گفته بود که من یک دختری گیرم آمده ولی دیگر او را نمی بینم چون خواب دیده ام که شهید می شوم . گروهان آنها یک شب از ما زودتر به خط رفت و وقتی فردای آن روز ما را هم بردند دیدم می گویند منوچهر زخمی شد اما چون حال و هوای او را دیده بودم متوجه شدم که شهید شده و گفتم حتما شهید شده که گفتند بله همینطور است او شهید شد.

خانواده شهید:

آقا بابا به شغل چوپانی مشغول بود و بافندگی هم می‌کرد. فردی بسیار متدین، ولایت مدار و با اخلاق بود. به مدت شش ماه در جبهه حضور داشت. با وجود سواد کم، قرآن را بدون اشتباه تلاوت می کرد و نماز را اول وقت به جا می آورد. در ایام فراغت مطالعه می کرد و بسیاری از اشعار شاعران را حفظ بود. هرگاه با او حرف می‌زدیم به صورت شعر پاسخ می‌داد.

مشهدی کشور بسیار متدین و خداترس و مهربان است. او با وجود مشکلات فراوان دوشادوش همسر در تربیت فرزندان، زحمات زیادی کشید. خانه آنها همیشه پر از صفا و آرامش است. آنقدر صبور و مهربان است که خانه شان همیشه مملو از بچه های فامیل بوده است. او بسیار مهمان نواز و دست و دل باز است.

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

خرم بید | وبسایت تحلیلی خبری شهرستان خرم بید