شهید علیرضا اکبری باصری فرزند داراب مرتضی ، تنها شهید مفقود الاثر در شهید آباد
ولادت : ۱۳۴۸
تاریخ شهادت : ۲۱/ ۱۱ /۱۳۶۴
محل شهادت : ام القصر
عملیات : ام الرصاص
تاکنون مفقود الاثر
فرزند داراب ( مرتضی ) ، متولد ۱۳۴۸ ، دانش آموز دوم دبیرستان ، جهت پیوستن به لشکریان امام زمان در میدان های جهاد و شهادت ، به عضویت بسیج در آمد . ابتدا در منطقه ی مهاباد به خدمت و انجام وظیفه پرداخت و در مرحله ی دوم به جبهه های خون رنگ خوزستان اعزام شد و به تاریخ 21/10/1364 در منطقه ى ام القصر و به هنگام تک دشمن بعثی ، شربت شیرین شهادت را نوشید . تا کنون پیکر پاکش شناسایی و پیدا نشده و به عنوان تنها شهید مفقودالجسد شهیدآباد و طایفه ی ایلخاص قلمداد می شود .
این شهید والا مقام چون تاکنون پیکر پاکش شناسایی نشده به عنوان تنها شهید مفقود الاثر روستای شهیدآباد و طایفۀ ایلخاص می باشد.
خاطره ای از طرف خانواده شهید:
از اینکه سن و سالش به حد نصاب نرسیده بود و نمی توانست به جبهه برود نگران بود تنها کاری که از دستش بر می آمد به رزمنده هایی که در جبهه بودند نامه می نوشت و خواستار پیروزی رزمندگان اسلام بر جبهه کفر و باطل می شد. در پایان نامه ها می نوشت:«به تمام رزمندگان از قول من سلام برسانید. التماس دعا دارم و شماها را هرگز فراموش نمی کنم برایم دعا کنید تابتوانم دراین فیض بزرگ و سفره الهی که پهن شده شرکت کنم.اگر خداوند یاریم کرد و لیاقت و سعادت داشتم دراولین فرصت به جمع شما خواهم پیوست.»
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
خاطره ای از زبان خواهر شهید:
هرسال سیزده آبان مقاله را خودش می نوشت و روی میز قصابی حاج غلامحسن درشهیدآباد برای مردم می خواند و بعد پرچم آمریکا و اسراییل را به آتش میکشیدند. نامه ای ازجبهه برای معلم خودش حاج شیبانی نوشته بود و عبدالصمد اکبری، سرصف صبحگاه خوانده بود وخیلی تقدیر و تشکر کرده بودند ازمتن نامه که بسیار جالب بود وکاملا حق مطلب را درمورد معلم خود ادا کرده بود. همیشه انشا که به من درمدرسه میگفتند، شهیدعلیرضا برام می گفت من می نوشتم. یادمه یک روز موضوع درمورد نفت بودخیلی جالب گفته بود طوریکه آقای جمال اکبری که معلم من بود به من نوزده داد و گفت چون خودت ننوشتی، وگرنه متن انشا خیلی جالب بود. شهیدعلیرضا خط بسیار زیبایی داشت و از جبهه به همه ی دوستانش که اهل شهیدآباد بودند نامه می نوشت و از آنها دلجویی می کرد .اگر آنها درجبهه بودند اتفاقات روستارا برای آنها درنامه بازگو می کرد و آنها را درجریان اخبار روستا قرارمی داد که در جای خودش خیلی جالب بود. یکی از اشعاری که ایشون قبل از عزیمت به جبهه می خواند به این مضمون بود که من بخشی از اون تو ذهنم مونده:👇👇
🌷جان به قربانت تو ای آزاده فرزندم برو 🌷
🌷جانِ مادر باد قربان لباس جنگی ات🌷
🌷ای به عشق ایزدی دلداده فرزندم برو🌷
🌷من حلالت کرده ام ای جان، تو به فکرِ جبهه باش🌷
🌷پیکر یاران به خون غلتیده فرزندم برو🌷
خانواده شهید:
پدر شهید مرحوم حاج مرتضی اکبری(داراب) بود و مادرش حاجیه طاووس اکبری است. آنها ۳ پسر و ۵ دختر داشتند. شهید علیرضا ، هنوز گمنام می باشد. بعد از او پسرشان محمدرضا در جوانی به رحمت خدا رفت. مرحوم حاج مرتضی دست و دل پاک ، خستگی ناپذیر و اهل کار و تلاش بود. کشاورزی و دامداری می کرد. هیچگاه مناجات شبانه را فراموش نمی کرد. همیشه خمس و زکات می داد. مردی خونسرد و با وقار، دلسوز و بی آلایش، بی ریا و چابک و بسیار خدا دوست بود. او مردی با گذشت و مهربان و بسیار مهمان نواز بود. حاجیه طاووس زنی بسیار باهوش و مهربان است. بلند همت، آرام ، صبور، با ادب و صلابت ، با خدا و آبرو دار است. او همیشه چهرهای بشاش و خندان دارد.
- امین کریمی
- کد خبر 6304
- 2 بازدید
- بدون نظر
- پرینت
خرم بید | وبسایت تحلیلی خبری شهرستان خرم بید
تمامی حقوق مطالب برای خرم بید محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
طراحی و اجرا: سامانه سایت ساز زردیس