شهید حاج ولی الله اکبری باصری فرزند میرزا بابا
ولادت : ۱۳۲۳
تاریخ شهادت : 30/10/1393
شهید بزرگوار ، جانباز ۷۰ درصدی بودند
فرزند میرزا بابا، متولد سال ۱۳۲۳ تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی نزد مرحوم حاج مظفر سپری نمود. اموراتش را با دامداری و کارگری میگذراند. گاهی برای کارگری به شیراز و اصفهان هم میرفت. در تظاهرات و راهپیماییهای ضد رژیم شرکت میکرد. در سال ۱۳۶۱ پس از اتمام دورهی آموزش نظامی با عنوان بسیجی به کردستان اعزام گردید و در اثر سرمای شدید و یخبندان مریض شد و به خانه برگشت. بعد از بهبودی به جبههی جنوب عزیمت کرد. در عملیات «رمضان» در جبهه کوشک از ناحیهی دو چشم و سر مجروح و به بیمارستان خلیلی شیراز منتقل شد، اما علیرغم تلاش پزشکان، هر دو چشمش را از دست داد و به افتخار جانبازی ۷۰ درصدی نائل آمد. ۷ ماه در آسایشگاه جانبازان تحت درمان بود و با به دست آوردن سلامتی نسبی به شهیدآباد بازگشت. چهار فرزند پسر و دو فرزند دختر داشت. پسرش قاسم در سن ۲۱ سالگی در سانحهی تصادف در تاریخ 17/3/1383 دچار مرگ مغزی و اعضای بدنش به سه بیمار نیازمند اهدا شد. حاج ولیالله سرانجام در تاریخ 30/10/1393 به خیل شهدا پیوست و در گلزار شهدای شهیدآباد مدفون گردید.
خاطره از زبان همسر شهید:
حاجی بسیار به نماز اول وقت حساس بود. هر هفته هم اصرار داشت به گلزار شهدا برای زیارت شهدا برود. یکبار من به او گفتم اگر ماشینی آمد که ما را سوار کند با آن برویم ولی حاجی گفتند نه آرام آرام پیاده می رویم تا ثواب بیشتری به دست آوریم. شهید روزه های مستحبی خیلی می گرفت، شب ها من برایش خورش می گذاشتم تا سحری بخورد ولی صبح می دیدم اصلاً دست به خورش ها نزده، به حاجی می گفتم من نمی دانم شما چی می خوری؟ شاید از بهشت برایت غذا می آورند؟ حاجی می خندید و می گفت بعداً می فهمی، بعدها فهمیدم که فقط چند عدد خرما می خورده است . شب ها هر موقع می خوابید ساعت ۲ یا ۳ صبح بیدار می شد ، جانمازش همیشه پهن بود همانجا نماز می خواند و گریه می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد تا موقع نماز صبح شود. من به او می گفتم خیلی زود بلند می شوی شهید می گفت من که چشم ندارم ساعت را ببینم شما ساعت را روی زنگ بگذار تا از صدای آن بیدار شوم. هر روز به مسجد می رفت و همیشه اولین نفر برای نماز جماعت از خانه خارج میشد. از مسجد هم که می آمد دو رکعت نماز می خواند. همیشه قرآن را بر می داشت و باز می کرد و هر چه از قرآن حفظ بود همان را می خواند.
خاطره 2 از زبان همسر شهید:
شهید خاطرات زیادی دارند، یک بار که به جبهه کردستان رفته بود به خاطر برف و سرمای زیاد مریض شده بود، تمام دست و پایش یخ زده بود و اورا به بیمارستان برده بودندو بعدهم مجبور شد آن زمستان به خانه بیاید و استراحت کند.حاجی وقتی از کردستان آمد خاطرهای تعریف کرد می گفت آنجا همه اش کوه است و با قاطر وسایل را ازکوه ها بالا می برند.تعریف میکردند که یک نفر آنجا شهید شد به نام آقای اشتیاقی که از نی ریز بود، این شهید پشت یک صخره بوده ولی چون عینک داشتند از انعکاس نور روی عینکشان دشمن ایشان را به شهادت رسانده بود و همانجا سرشان جدا شده بود و روی صخره افتاده بود و خون زیادی از ایشان روی صخره ریخته بود،حاجی می گفت بعداز ۱۲ روز که من به محل شهادت آقای اشتیاقی رفتم جای خون این شهید گلهای لاله روییده بود. بعداً که شهید علی عسکربه شهادت رسید خیلی گریه می کرد و می گفت من سعادت نداشتم و ماندم. یک روز پسرم محمد ازدست و پایش مریض شده بود اورا به شیراز بردیم،به خانه عبدالمجید رفتیم.آنجا حاجی فهمید که یک عملیات شده است همینطور گریه می کردندو می گفتند من سعادت ندارم وماندم،من به اوگفتم توبرو من خودم بچه را دکتر میبرم ،او هم فوراً به جبهه رفت.عملیات درماه رمضان سال ۶۱ در جنوب بودکه همان جا ایشان مجروح شدند وچشم هایشان را از دست دادند.
خانواده شهید:
پدر شهید مرحوم حاج میرزا بابا و مادرشان مرحومه بی بی جان اکبری بودند. دارای سه فرزند، یک پسر و دو دختر بودند.
مرحوم حاج میرزا بابا به دامداری، کشاورزی و کارگری مشغول بودند با اینکه خودشان جانباز بودند ولی اصلاً دنبال آن نرفتند، تک پسر دخترش حاج حکیمه خاتون هم به شهادت رسید(شهید رمضانعلی اکبری).
بسیار مؤمن بودند به نماز اول وقت اهمیت زیادی می دادند.حتی قبل از انقلاب، هم اهل خمس و زکات و رد مظالم بودند . هیچ وقت غیبت نمی کردند.
مرحومه بی بی جان، خانومی عفیف و مؤمنه و بسیار صادق بود. نمازش را بسیار طولانی می خواند و به احکام دینی پایبند بود.
- امین کریمی
- کد خبر 6198
- 5 بازدید
- بدون نظر
- پرینت
خرم بید | وبسایت تحلیلی خبری شهرستان خرم بید
تمامی حقوق مطالب برای خرم بید محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
طراحی و اجرا: سامانه سایت ساز زردیس